طرح دو نکته ادبي(ايهام ترادف- انتفاع)
طرح دو نکته ادبي(ايهام ترادف- انتفاع)
طرح دو نکته ادبي(ايهام ترادف- انتفاع)
نويسنده: دکتر بهروز بامدادي(عضو هيات علمي واحد مرند)
چکيده
انتفاع
واژه هاي کليدي: ترادف- ايهام ترادف- مدح و دعا- انتفاع
1-معرفي نوع خاصي از ايهام (ايهام ترادف)
هر گاه از صنعت ادبي ايهام بحث مي شود، ذهن تيز خواننده شعر در پهنه گستره روابط مخفي لغات دقيق مي شود و پيوندهاي نهاني را مي جويد. در آن بخش از متون ادبي- اعم از نظر و شعر و نثر- که با تخيل گره مي خورد و قوه خيال را برمي انگيزد، يقيناً صنايع ادبي و ابزار، گاهي اين وابستگي ها به قدري پنهان و دور از چشم است که بعد از بارها خواندن و ايضاح مطلب باز هم احتمال نهفتگي وجود دارد و همين کاويدن ها بعد از جهد بسيار نتيجه مي دهد و شيريني مطلب آشکار مي شود.
آنچه از کتابهاي مربوط به بحث ايهام به دست مي آيد، تعريف و مثالهايي همسان و تقسيم بندي هاي همگون است. در کامل ترين فحص و تقسيم بندي اين بحث مفصل، که از مجموع نوشته ها حاصل مي شود انواع ايهام به شرح زير تقسيم بندي شده است:
1-ايهام
2-ايهام تناسب
3-ايهام تضاد
4-ايهام ترجمه
5-ايهام تبادر
نويسنده مقاله حاضر قصد دارد نوع جديدي از ايهام را که آن را ايهام ترادف نامگذاري کرده است، معرفي نمايد.
بدون هيچ ادعايي آنچه به نظر مي آيد، به زبان ساده بيان مي کنم و از محضر استادان گرامي و علاقه مندان بحث هاي ادبي تقاضاي نقد مطلب دارم.
به گمان من اگر با دقت در بحث ايهام تأمل کنيم متوجه ظرافت خاصي در ايهام مي شويم که هم مربوط به ساختمان کلمه است، هم مربوط به معني کلمه، من آن را ايهام ترادف مي نامم زيرا مثالهاي آن، موهم ترادف است نه خود ترادف. انواع ايهام ترادف از جهت ساختمان بدين گونه تقسيم مي شود:
الف: گاهي ايهام ترادف، بيشتر به ساخت دستوري کلمه مربوط مي شود.
مثال 1:
اينجا مساز عيش که بس بي نوا بود
در قحط سال مصر دکان نانوا (خاقاني)
ممکن است در بادي امر چنين به نظر آيد که ساختمان «بي نوا»و «نانوا» دو ساخت مختلف از يک کلمه است. يعني ما گمان کنيم که ساختمان کلمه چنين است:«بي+نوا» و «نا+نوا» به عبارت ساده تر، گمان کنيم که يک بار با پيشوندي بي و بار ديگر با پيشوند نا کلمه نوا را منفي کرده ايم در حالي که چنين نيست و ساخت اين دو کلمه به کلي با هم متفاوت است. يعني يک بار ترکيب ساختمان کلمه چنين است: «بي+نوا» و بار ديگر «نان+وا» شباهت ساختمان دو کلمه، چنين فکري را به ذهن مي آورد که دو کلمه را مترادف فرض کنيم يا حتي چنين توهمي به ذهن ما وارد شود؛ در حالي که بعد از دقت و يافتن شکل اصلي کلمات متوجه خواهيم شد که چنين نيست و دو کلمه با دو ساخت متفاوت وجود دارد و اصلاً در ميان نيست. اما همين قدر که ذهن ما متوجه يک ترادف بشود پس ايهام ترادف حاصل شده است و دليل آن هم اين نکته است که بين هيچ کدام از کلمات ديگر چنين ارتباطي نمي توان يافت و فقط ميان همين دو کلمه چنين پيوندي ديده مي شود. در بيت زير نيز همين ارتباط را مي توان يافت:
مثال 2:
دلم را غم بي نوايي شکست
گرفتم ره نانوايي به دست (نظامي- اقبالنامه75)
همچنين در بيت حافظ:
مثال 3:
ياد باد آن که رخت شمع طرب مي افروخت
و اين دل شيفته پروانه ي ناپروا بود
خواننده در مصرع دوم بيت ممکن است در ساختمان دو کلمه چنين ارتباط جالبي را بيابد يعني گمان کند که «پروا+نه» و «نا+پروا» دو ساخت مختلف از کلمه و چنين تصور کند که کلمه «پروا» يک بار با پسوند «نا» منفي شده است ولي بعد از تامل متوجه بشود که چنين نيست بلکه کلمه پروانه يک کلمه ساده است و کلمه «ناپروا» يک کلمه مرکب در اينجا باز هم متوجه ايهام ترادف مي شويم يعني ارتباط دو کلمه، موهم ترادف است.
ب:گاهي بحث ايهام ترادف مربوط به معني کلمه است يعني دو کلمه در يک بيت از جهت معني موهم ترادف هستند در حالي که واقعاً ترادفي وجود ندارد اما به ذهن القان مي شود:
مثال 1:
آشنايي نه غريب است که دلسوز من است
چون من از خويش برفتن دل بيگناه بسوخت(حافظ)
در نگاه اول بين دو کلمه «خويش» و «آشنا» ترادف به ذهن مي رسد در حالي که چنين نيست. کلمه خويش يه معني خود و خويشتن است نه به معني قوم و خويش. در اين صورت ترادف معني فقط يک تصور است نه واقعيت؛ پس ايهام ترادف وجود دارد.
مثال 2:
برخاک راه يار نهاديم روي خويش
بر روي ما رواست اگر آشنا رود (حافظ)
باز هم ديدن کلمات خويش و آشنا موهم ترادف است يعني ايهام ترادف
مثال 3:
در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
مي ده که عمر در سر سوداي خام رفت (حافظ)
دو کلمه «تاب» و «توان» يک ارتباط نهاني دارند و ممکن است خواننده آن دو را هم معنا و مترادف بداند که بعد از دقت در معني بيت و ارتباط کلمات عود، خام، سوختن و ترکيب تاب توبه معني سوزش و گرمي تاب را به ذهن شنونده مي آورد. پس آنچه که ذهن شنونده آن را دريافته است، ايهام ترادف است زيرا ذهن خواننده بيت از معني سوختن به معني توانستن و مقاومت کردن منتقل شده است.
مثال 4:
پيش شرعش زهره بر ربط در اثير انداخته
بي نوايان فلک را کرده محروم از نوا (مجيرالدين بيلقاني ص7)
مصداق ايهام ترادف ميان بينوايان و محروم از نوا است. بي نوايان يعني محرومان و بيچارگان در حالي که محروم از نوا يعني کسي که از نواي موسيقي بهره اي ندارد و شاعر سعي کرده هر دو را هم معني جلوه دهد.
مثال 5:
کوآن که ولي نعمت من بود و عم من
عم چه که پدر بود و خداوند به هر باب(خاقاني)
در اين بيت نيز باب يعني مورد، در حالي که با کلمه پدر ايهام ترادف دارد يعني به نظر معني بابا مي دهد که البته در بيت چنين معنايي ندارد.
ج:گاهي ممکن است ايهام ترادف در ترکيب ها يا جناس تام مصداق بيابد:
پس چو شباهنگ به غروب آهنگ کرد (مقامات حميدي ص43)
در نظر اول شباهنگ و غروب آهنگ ممکن است مترادف فهميده شوند در حالي که مفهوم ترداف فقط يک تصور است که از پيوند لغات حاصل مي شود.
در آخر بايد نکته بسيار ظريف و دقيقي را متذکر شد و آن نکته اين است که ممکن است خوانندگان محترم بپرسند که ايهام ترداف با ايهام ترجمه چه تفاوتي دارد؟ بي گفتگو پيداست که خوانندگان گرامي توجه نموده اند که علي رغم نزديک بودن دو نوع ايهام يعني ايهام ترداف و ايهام ترجمه، دو طرف ايهام در ايهام ترجمه از لغات دو زبان مختلف است، مثلاًفارسي و عربي و به نظر ترجمه لغت مي آيد در حالي که در ايهام ترداف، هر دو لغت از لغات فارسي است.
2-انتفاع
به مثالهاي زير توجه کنيد:
1- اي دوست دست حافظ تعويذ چشم زخم است
يا رب ببيم آن را بر گردنت حمايل
معني بيت:
الف: اي محبوب! دست حافظ مثل دعاي دفع چشم زخم است. آرزو مي کنم که اين دست هميشه بر گردن تو باشد تا همواره از چشم بد مصون و محفوظ بماني. اما در حقيقت شاعر براي خود دعا کرده است و مي توان معني ضمني بيت و فايده اي را که حافظ از اين دعا خواهد برد، فهميد.
ب: آرزو مي کنم که همواره دست حافظ بر گردن تو- محبوب-باشد و همواره در وصال تو به سر برد.
همچنان که مي بينيم نتيجه دعا قطعاً به نفع خود حافظ است چون از وصال محبوبش بهره مند خواهد شد.
2- شاه نشين چشم من تکيه گه خيال توست
جاي دعاست شاه من بي تو مباد جاي تو
معني اول بيت:
الف: محبوبم چشم من مثل تختي است که تصوير شاهانه تو برآن جلوس مي کند.
آرزو مي کنم که تو همواره سلامت و کامروا بر آن جلوس کني.
معني ضمني بيت که صنعت انتفاع دارد:
ب:آرزو مي کنم خيال يا تصوير تو همواره بر چشم من بنشيند و من از وصال تو بهره مند باشم.
هم چنان که مي بينم باز هم سود اين دعا نصيب حافظ مي شود.
3- شمع است رخ خوب تو، پروانه منم
دل، خويش غمان توست بيگانه منم
زنجير سر زلف که بر گردن توست
برگردن بنده نه که ديوانه منم
معني بيت دوم:
با آن زلفت که مثل زنجير است، گردن مرا ببند و مرا زنجير کن چون ديوانه شده ام.
معني با انتفاع بيت: با زنجير زلفت گردن مرا زنجير کن تا من هميشه در وصال تو باشم.
نتيجه بحث
اين دو صنعت ادبي، براي دريافت معاني نهاني شعر فارسي، پيشنهاد و معرفي مي شود.
اميدواريم اين گونه مباحث که صرفاً دريافت هاي علاقمندانه اي از مسايل ضمني و پنهاني آثار اديباتست، باعث بحث هاي مفيد در مبحث ادبي بشود.
1- بيلقاني، مجيرالدين، ديوان، به تصحيح محمد آبادي، دانشکده ادبيات دانشگاه تبريز،1358
2-حافظ، شمس الدين محمد، ديوان، به تصحيح قاسم غني و محمد قزويني تهران طلايه، 1381.
3-حميدالدين ابوبکر محمودي بلخي، مقامات حميدي، به تصحيح رضا انزاي نژاد، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، 1372.
4-نظامي، الياس بن يوسف، خمسه نظامي به تصحيح حسن وحيد دستگردي به کوشش سعيد حميديان، تهران، نشر قطره، 1376.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}